سالهــــــــــا دویده ام با قلبـــــــــی معلق و پایـــی در هــــوا دیگــــر طــاقت رویاهــــایم تمــــــــــام شده است دلــــــــــم رسیدن می خواهــــــد . . .
عمری را تلف کردم تا بفهمم: فهمیدن همه چیز لازم نیست. روحش شادو............ با توام ... ای لنگر تسکین وقتی تو زمینی زندگی میکنیم ک "جو"گرفتتش...دیگ از آدماش نمیشه انتظاری داشت...!!! شکـــ نکـــــن ! آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند ! قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم ! برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ !!! پ.ن:بدون مخاطب خاص خیلی وقت است مرده ام...
پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟" سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!" "نه دیگر من به حقوق خود واقفم، و برای گرفتن برابری در مقابل تو تا به انتها استوار و مستحکم ایستاده ام زیرا به هویت خود رسیده ام، به هیچ وجهی از حق خود نخواهم گذشت چه دشوار است انسان وار زیستن مگذار گذشت در دلت گم بشود کسی که روزی برای ماندنت دست به دعا برداشته بود ،امروز برای رفتنت نذر کرده است.!!! متن آهنگ: یکیو میخواد اسمش لیلیه اره درسته مجنون بود داد میزد میگفت حالش بده اخه اگه لیلی جوابش رو نده میمیره و داغون میشه همه گفتن پاشو مثل مرد اینکارا بده زیره لب میگفت لیلی اگه نداشت به من هیچ میلی ظرفمو شیکوند آخه چرا؟ظرف منو ای وای لیلی،اخ لیلی ای لیلی،ای لیلی لیلی ....(8بار میگه) از اون روزا گذشت و مجنون غم کشید از اون گذشت و نوبت به من رسید هی ترسیدم اخرم اومد بلای لیلی سرم اومد با خودم میگفتم مجنون کجا من کجا عشق بازیه بابا من کجا زن کجا هی من کردم سرم اومد ریغه رحمت تا اخرم اومد این سری لیلی با گونه های پروتزی با بوی عطرو کلمات فانتزی منه احمقم مجنون و شیدا واسه عشقش مور مورو گز گزی هرچی میگفت میگفتم الهی جونم بشی با خودش می گفت بذار دیوونم بشی یکاری کنم ربتو یاد کنی بفهمی لیلی کیه بری فریاد کنی تا دنیا دنیاست لیلی همینه مجنون بزرگ ترین احمق زمینه لیلیه منم رفت این قصه تکرار شد الهی این لیلی خیر نبینه ای لیلی،ای لیلی لیلی ....(8بار میگه)
باز باران٬ با ترانه میخورد بر بام خانه دیدى اى دل عاقبت زخمت زدند که لقبم خاصی هم نداره و با همین اسم میخونه در 13 تیرماه 1359 در بندر انزلی متولد شد.او از سال 79 کار در زمینه پاپ و راک را آغاز کرد اما به تدریج به آلمان رفت و مقیم آنجا شد. شاهین در بسیاری از کارهایش میخواهد چهره فقر و زن ستیزی و حکومت گرایی دشمنان ایران در غرب را به طور عینی بیان کند.او خوانندگی را در سال 79 و زیر نظر استادان سنگاچینی و پور رضا آموخت و کار در زمینه رپ را به صورت زیرزمینی آغاز کرد. او اکنون دانشجوی رشته ی جامعه شناسی است و در سالی که در دانشگاه ایران بود به خاطر اعتراضاتش از دانشگاه اخراج شد و برای تحصیل به آلمان رفت و دکترای جامعه شناسی گرفت.وی در ایران ممنوع الصدا شد ولی در آلمان سرپرست گروهی به نام تپش 2012 شد و کار حرفه ای را آغاز کرد.او در سال 2008 آلبومی با نام ما مرد نیستیم را به رپ فارسی تقدیم کرد که جذابیت خاصی داشت.وی در سال 2009 از گروه تپش به علت پخش غیر مجاز موسیقی طرف ما از تلویزیون آمریکا جدا شد.وی بعد از آن با گروهی به نام آنتی کاریزما در لندن آشنا شد که متشکل از (شاهین نجفی-پژمان افشاری-بابک خزایی-آرمین مستعد)بود. و با آشنایی با اینان در کنسرت ها و فستیوالهای جهانی حضور یافت به یک چهره جهانی مبدل گشت.او تنها خواننده رپی است که در تمام مجالس رسمی و تظاهرات مردمی بر علیه دولتهای غربی شرکت کرد و به طرفداری از مردم هایتی و افغانستان برخاست.آخرین اجرای او آهنگ شاعر تمام شده است. ملقب به 2afm متولد 5 اردیبهشت 1365 در تهران در خانواده ای بسیار پولدار متولد شد و هم اکنون در منطقه امید(تهران پارس) ساکن است. از 5 سال پیش شروع به کار کرده و به گفته خودش با آهنگ (رقص جامائیکایی) شروع به کار حرفه ای کرده است. رنگ مورد علاقه است قهوه ای سوخته و سبز ارتشی است و فعلا مجرد می باشد و گفته فعلا قصد ازدواج ندارد. بعد از پایان تحصیلات متوسطه در دبیرستان شهید باهنر تهران ترک تحصیل کرده و به خوانندگی رپ روی آورد و او هم اکنون دیپلمه است. او ابتدا در گروهی با نامهای علی-فرهاد و مهرداد عضو شد و لقبش رو هم از روی همین انتخاب کرده است یعنی آرمین(a)-علی(a)-فرهاد(f)-مهرداد(m) که میشود 2afm. او بعد از آشنایی با تتلو و رضایا و با حمایتهای این دو نفر و با خواندن آهنگهای زیبایی چون قاب شیشه ای و روزگار من معروف شد. در سال 2006 نیز در کنسرت بزرگ دبی که بسیاری از رپرهای مطرح ایران چون تهی و یاس در آن نیز بودند حضور پیدا کرد و بسیار مطرح شد.او با همکاری برادران بوشهری کلیپهای فوق العاده که در سطح کلیپهای غربی هستند بیرون داد. آهنگساز او نیز محسن صادقی است. آرمین به تام هنکس و براد پیت خیلی علاقه داره و از کار حسین استیری هم بدش نمیاد. تو غذا ها هم از فسنجان و سالاد ماکارونی خوشش میاد. آرمین از ابتدا با یه جمله معروف کارش رو شروع کرد که میگه:(ما به اعتماد به نفس نیاز نداریم. به اعتماد به خدا نیاز داریم که یک ذره اش دنیا رو تکون میده) جدیدترین کار او هم ایول با تتلو و طعمه و رضایا در مرداد 89 است. آخرین کلیپ او هم مبارک باشه به کارگردانی محسن باقی در مرداد 89 است سید حسین موسوی ملقب به تهی به معنی خالی از غرور و کینه در 6 بهمن 1364 در تهران متولد شد. او به گفته خودش از سن چهارده سالگی شروع به کار کرده و از 82 شروع به کار در زمینه رپ حرفه ای داشته است(با آهنگ برو از پیش من). بسیاری او را بزرگترین رپر ایران می دانند. به دلیل مخالفت شدید نیروی انتظامی با او در اواخر حضورش در ایران مجبور به ترک وطن و روی بردن به کشور غریب امارات شد. او بعد از آشنایی با تتلو و پیشرو وارد رپ 021 شد. او دارای تحصیلات در رشته مهندسی کامپیوتر از دانشگاه آزاد اسلامی تهران می باشد. حسین بسیاری از تکست های موزیک های خود را خودش نوشته است. در این اواخر آهنگهای زیادی از او دیده ایم. وسیله مورد علاقه اش گردنبدش که نشان (تهی) دارد و هدیه روز تولدش از سوی مادرش می باشد است. او اصولا علاقه زیادی به گردنبد و انگشتر دارد. غذای مورد علاقه اش در میان غذاهای ایرانی (قرمه سبزی) و در غذاهای خارجی (مرغ بریان فرانسوی) می باشد. او همچنین علاقه زیادی به تابلو نقاشی معروف لئوردو داوینچی یعنی مونالیزا دارد. آهنگساز کارهای حسین A.B.Z و اسپانسر او در کارهایش شرکت CLUB CAS می باشد. حسین چند ماهی است روی آلبوم جدیدش که آخرین کارش (فاز بد) با همراهی امیر تتلو می باشد کار میکند. او در میان رپرهای ایران از کار سروش هیچکس و رضا پیشرو و گروه زدبازی و در میان خارجی ها از EMINEM و STAT QUE و CIARA JOHNSON خوشش می آید. حسین اصولا پسر با اخلاق و مودبی است. زیاد به کار کسی کاری نداری و در اکثر مصاحبه هاش هم اسم خدا از زبونش نمی افته. اعتقاد و علاقه خاصی به امام حسین داره و همیشه از کمک میخواد و میگه رسیدن او به چنین جایگاهی در سطح جهانی فقط به خاطر کمکهای امام حسین بوده. حسین یه خونه نسبتا بزرگ در شمال دبی داره و بیشتر به مکانهای تفریحی و بازار خرید و دی تو دی میره. الان هم داره شدیدا رو آلبومش کار میکنه ولی میخواد واسه عید فطر آهنگ بخونه.
بیوگرافی امر رضایا: نام: امیر رضا من خودم اینو از همه بیشتر دوست دارم تو بچه های رپر ایرانی.. نام : امیر حسین خدایا !کمکم کن تا بفهمم انچه را که باد برد ،خودم بودم!!!!!!!!!!!!!!! خدایا!چه سعادت بزرگی است ، بدبختی های کوچک!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خلقت زن شل سیلور استاین از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟ خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟ او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد. باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند. باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود. بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند. و شش جفت دست داشته باشد. فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد. گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟ خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند. به این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها. خداوند سری تکان داد و فرمود : بله. یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید، از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان. یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !! و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند، بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد. فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد. این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید . خداوند فرمود : نمی شود !! چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد. فرشته نزدیک شد و به زن دست زد. اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی . بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد . فرشته پرسید : فکر هم می تواند بکند ؟ خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد . آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد. ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده اید. خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نیست، اشک است. فرشته پرسید : اشک دیگر چیست ؟ خداوند گفت : اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش. فرشته متاثر شد. شما نابغهاید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا" حیرت انگیزند. زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند. همواره بچه ها را به دندان می کشند. سختی ها را بهتر تحمل می کنند. بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند. وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند. وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند. وقتی خوشحالند گریه می کنند. و وقتی عصبانی اند می خندند. برای آنچه باور دارند می جنگند. در مقابل بی عدالتی می ایستند. وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند. بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند. برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند. بدون قید و شرط دوست می دارند. وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و و قتی دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند. در مرگ یک دوست، دل شان می شکند. در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند، با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند. آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید. قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند خداوند گفت : این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد فرشته پرسید : چه عیبی ؟ خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند ساعتها به اقيانوس چشم میدوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمیآمد.
بی خودی پرسه زدیم ... بی خودی پرسه زدیم اینجا سرزمین واژه های وارونه است: قضاوت با توست در دنیایی وارونه تو هم وارونه می شوی اما......... اگر بخواهی وارونه نشوی یا باید حذف شوی و یا حذفت می کنند "برای کشتن پروانه نیازی نیست اورا له کنی ،بال هایش را بکن چون دیگر تو قاتل نیستی @این خاطرات پرواز است که او را می کشد@" برای له شدنت نیازی نیست خردت کنند خاطرات زیبا را که ازت بگیرند خود به خود خواهی مرد......مرگی تلخ ،گلویی پر از بغض...... عادت به عشق داری ولی بدون عشق می میری پس خیلی دلت شور معشوق نزند...روزی ولت خواهد کرد مثل همه ی آن ها که ولش کردند و یا ولشان کرد. اگر خیلی خوب باشد دنیای بی درد و رحمی که تو در آن اسیری او را از تو خواهد گرفت...عشقت را ......خاطراتت را....همه ی زنگی ات را...... زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه هاشو سیر کنه , گوشت بدن خودشو میکند « چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گوید :
چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟ همایون لبخندی میزند و می گوید : ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟ و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟! چارلز با عصبانیت می گوید : نه! مگه ملکه فرد عادیه ؟!! فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!! همایون هم بی درنگ می گوید : خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!! » ( در این بن بست ) 30min monde ta bazi vay yani khodaya mishe chaharomin bbord motevali ro begirim khodayaaaaaaaaaaaaaaaa........................... :d نازم آن آموزگاری را که در یک نصفه روز دانش آموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین بعد با خون هفتادو دو تن امضاء کند ایام سوگواری سیدالشهدا تسلیت.التماس دعا........
هرگزنخواب کورش دارا جهان ندارد، بابا ستاره ای در کارون ز چشمه خشکید، نادر ز خاک برخیز، نام و نشان ندارد تصمیم بگیریم استاد تغییر باشیم ،نه قربانی تقدیر.در بازی زندگی اگر عوض نشویم ،تعویض می شویم.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت نگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم .
ای تکان موج های دل
از آرامش ساحل
با توام ... ای نور
ای منشور
ای تمام طیف آفتابی
ای کبود ارغوانی
ای بنفشابی
با توام ... ای شور
ای دلشوره ی شیرین
با توام ... ای شادی غمگین
با توام... ای غم
ای غم مبهم
ای ...
نمی دانم
هر چه هستی باش
اما کاش ...
نه جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش
اما ... باش!
«قیصر امین پور»
دلــــــم می خواهد ببارم،کسی نپرسد
چرا؟. . . توچه میفهمی. . .
این روزها ادای زنده ها را در میاورم. . .
تظاهر به شادی می کنم ، حرف میزنم مثل همه . . .
امـــــــــــــــــــــــــــا. . .
بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام
بی انصـــــــــــــــــاف...
چانه نزن ... حسرت هایم به قیمت عمــــرم تمام شده. . .
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلندگفتی: "زهر مار!"
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود
در پارک، به خاطر حضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!
تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام
عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است
من با تو برابرم، مرد
احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم
احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی
احتیاجی ندارم که تو حامی باشی
خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم
با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم!
من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم
من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم
به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی
گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و در غیر اینصورت ترشیده می شدند و در خانه پدر مایه سرافکندگی بودند
امروز تو برای هم گامی با من (و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم) باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی
حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد
خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت
روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود
هرگاه مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد
ممکن است دوست و همراه تو شوم اما ملک تو نخواهم شد ..."
و این هم جوابیه ای از "یک مرد ایرانی به زن هموطنش"
سواره از کنارم گذشتی و مرا اصلاً ندیدی و کرشمه ات را
به آنی ارزانی دادی که قیمت ماشینش از خونبهای من بیشتر بود
در صف نان صدای لطیفت نانوای خسته را به وجد آورد و نوبتم را گرفتی
و بروی خودت هم نیاوردی
زیر باران خیلی قبل تر از تو منتظر تاکسی بودم اما ماشین که آمد
آب گل آلود را بر من پاشید و جلوی تو ایستاد
در تاکسی که نشستم آرزو کردم کنارم ننشینی تا اگر ماشین تکانی خورد
و به تو خوردم، حیوان خطابم نکنی در جواب عذرخواهیم
در اتوبوس بین ما نرده آهنی بود، جایم را اگر به تو تعارف میکردم
میگفتی یا دیوانه است یا مرض دارد
در سینما، دیدم که تهمینه میلانی تمام مردان را شیطان تصویر کرده،
کفرم درآمد، نیکی کریمی جیغ زد و گفتم زهرمار
دعوا که کردم، او که میدانست مادر و خواهرم را بیشتر از خودم دوست دارم
به آنها ناسزا گفت تا بیشتر بسوزم
آزادی ات را صاحبان قدرت گرفتند، همانان که از قدرت ثروت اندوختند
و تو که مدل ماشین پسرانشان را میدیدی دست و پایت شل میشد
من ازدواج نکردم چون تو چشم و همچشمی داشتی و به انگشتر
سه میلیونی نظر داشتی، تازه این فقط یک حلقه بود از زنجیر خواسته هایت
صفت ترشیده را اولین بار از خودت شنیدم، کوچکتر بودی
یادت هست میگفتی معلم ریاضیتان شوهر نکرده، گفتی ترشیده!
عاشق که شدم تلفنم را قطع میکردی و بهانه ات حضور میهمانهایتان بود
عاشق که شدی، فردا که مادر میشوی را ندیدی؟
دلت نمیخواهد همسر پسرت را بپسندی؟ تو و مادرم یکی هستید!
من باید اضافه کاری کنم تا تو در هر میهمانی لباسی جدید بپوشی تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید شبها هم کار بکنم تا تو سفره ات رنگین باشد و به تو بگویند کدبانو
خسته از اضافه کاری برگشتم و گفتی پوشک بچه را عوض کن
چون من ناخنهایم را تازه لاک زده ام
وقتی خواستی طلاق بگیری، "گفتند" بچه مال پدر است! من نگفتم، همان دینی گفت که تو برایش از پس اندازمان سفره ابوالفضل می انداختی و یکهو خواب میدی که باید به حج بروی، آنهم در اوج گرفتاریمان
آ"ری، اینچنین است خواهر من! رفتارهای زشت ما از پس هم می آیند
تو چنان کردی که خشم در دل من ها کاشتی و من ها شکستند و بسته به صبرشان دو فوج شدند
آنان که ضعیفتر بودند خرد شدند و خشمشان کینه شد و کینه شان عقده و در هر کوی و برزن و بازار از هر اندک قدرت خود نهایت سوء استفاده را کردند و بر تو تاختند
اما آنان که یا قویتر بودند یا از تو ها کمتر زخم خوردند، خشمشان هم کمتر بود و کینه هاشان نیز
اینان هنوز چشم امید دارند به وطن که بتواند و برآنند که نیک بمانند
خوشحالم حالا که میخواهی تغییر کنی
من هم برآنم که بهتر باشم و شادتر باشیم
در کنار هم، من و تو ای هموطن،
بدون هر نوع بغض و کینه و تبعیض جنسی
مایی بهتر برای فردا و آینده ای بهتر"
در سرزمین مترسک ها
آنجا که با نگاهی به نام عشق
فریبت می دهند و
با دروغی به نام محبت دشنام.
مجذوب طلسم سیب و گندم بشود
مگذار که زندگی به این شیرینی
قربانی یک سوء تفاهم بشود
مجنون گر ز آتش لیلی سرخ است
یا لاله اگر به هر دلیلی سرخ است
شرح دل ما حیف است که پنهان باشد
این صورت ما به ضرب سیلی سرخ است...
یه روزی دنیا خوب بود و اروم بود
واسه زندگی همه چی اسون بود
هرکی کارشو میکرد حالشو میبرد
تکلیف روزاش معلوم بود
یکی اومد گفت حالش بده
قلبشو انگاری توفان زده
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟
خاطرات خوب و رنگین...
در پس آن کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز ،غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد ،آرزوها رفته بر باد...
باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه
بی ترانه ٬بی بهانه، شایدم گم کرده خانه !
گفته بودم مردم این شهر بــــدند
دیدى اى دل ساقه ى جانت شكست
آن عـــزیزت عـهد و پیمــانت شكست
دیدى اى دل در جهان یك یار نیست
هیچكس در زندگى غمخوار نیست
نو بهار عـــمر را دیدى چه شــد؟
زندگى را هیچ فهمیدى چه شد؟؟؟
دیدى اى دل دوستیها بى بهاست
كــمترین چیزى كه میابى وفــــــاست
اى دل اینجا باید از خود گم شوى
عــاقبت همـــــرنگ این مردم شوى . .
نام خانوادگی: طاری
متولد۱۶ تیر ۱۳۶۵در ساری
و ساکن یوسف آباد در تهران
دو خواهر داره که هردو ازدواج کردند
در حال حاظر دیپلم گرافیک داره
و دانشجوی ترم سوم رشته کنسرواتوار موسیقی(گیتار فلامینگو)
رنگ مورد علاقه : مشکی
اتوموبیل مورد علاقه : پژو ElX
ویژگی های اخلاقی: زود جوش - صادق - خونسرد
آهنگ نازنین رو برای دوست دخترش ((نازنین)) خونده!!
سه سال پیش در استودیویی در تجریش کار پاپ رو شروع کرده
در یکی از شهرک های شمال با آرمین آشنا شده و کار گروهی رو شروع کردن
قبل از کار موسیقی در پاساژ علاء الدین مغازه ی لوازم جانبی موبایل داشته
خوانندگان مورد علاقه : فرزاد فرزین- محسن نامجو و محسن چاووشی
دوستان صمیمی: آرمین - اردلان طعمه - مهشاد - مهران - امیر تتلو - حسین تهی
در حال حاظر مشغول جمع کزدن ۹ تراک برای آلبوم جدیدشان هستن که اسم گروهشون هم ۱۹ هست و اسم آلبوم (( احتمالا ))
امیدوارم لذت برده باشید
نام فامیل : مقصود لو
لقب : تتلو ( در مورده لقبش گفته به خودم مربوطه )
تاریخ تولد : 30/6/1362
تاریخ فوت : !!!!!!!!!!!!!! هنوز نمرده
اولین ترک : واقعیت ( با سبک ار ان بی )
نام استاد :شاهرخ سالار سولفژ ( تو دوبی زندگی میکنه )
اهنگ ساز و تنظیم کننده کارهاش : محسن صادقی
نام شاگرد : تتلو امیر اردلان ( طعمه ) رو اموزش داده و الان طعمه جزء رپرای بزرگه ولی مثله اینکه یه چند وقتیه خداحافظی کرده
بیوگرافی کامل :
امیر مقصود لو معروف به تتلو در شهر تهران در ساله 1362 به دنیا اومده و از سال 1379 با موسیقی رپ اشنا شده ( قبلش یه 2 سالی پاپ میخونده ) و در سال 1380 با سفر به دبی و اشنا شدن با شاهرخ تونست سبک ار ان بی رو به صورته کامل فرا بگیره و بعد از اون وارد ایران شد و شروع کرد به ار ان بی خوندن با رپرهای بزرگ اون موقع مثله توهی و پیشرو و ابلیس و تیغه و ......
امیر در اوایل تقریبآ تا سال 1383 کارش در سبک ار ان بی به صورته کاور بود و نتونسته بود به طور کامل تو این سبک رشد کنه تا این که امیر و حسین تهی گروه تی ان تی رو تشکیل دادن و کارهای قوی رو با اهنگ سازیه محسن صادقی بیرون دادن
لازم به ذکر است که بگوییم امیر فردی است که به همراهیه تهی و پیشرو و روزبه اولین کلیپ رپه فارس رو روانه بازار کردند و قدمه بزرگی رو در پیشرفت رپ ورداشتن
امیر تتلو به دلیل کدورتی که با حسین پیدا کردن گروه تی ان تی رو رها کرد و هر کدوم به کارهای خودشون ادامه دادن البته مثله اینکه جدیدن و بعد از کلیپ گیر میدادی با هم اشتی کردن ولی دیگر گروه تی ان تی وجود ندارد
نکته جالب در مورد تتلو اینه که تتلو تا کنون هیچ البومی بیرون نداده و هرچه از او به عنوان اهنگ بیرون امده به صورت تک اهنگ بوده است
امیر تتلو را همگان با سبک ار ان بی میشناسند ولی امیر تاکنون در 3 یا 4 ترک رپ نیز خوانده است
امیر تتلو که با سروش و رضا پیشرو نیز رابطه یه صمیمانه ای داشت سر قبول نکردن عضویت در صامت با انان نیز به مشکل برخورد و الان با هیچ کدوم رابطه دوستانه ندارد
امیر تتلو با این که حدود 28 سال سن دارد هنوز ازدواج نکرده است
تتلو از پیشگامانه سبک ار ان بی در ایران است ولی یه چند وقتیه دچار سردرگمی در اهنگهاش شده ( اهنگای خالتوریش زیاد شده )
صبحمان شب بشود ...
بی خودی حرص زدیم
سهم مان کم نشود ...
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
ما به هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم
ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم
وچقدر حظ بردیم
که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم
از شما می پرسم
ما که را گول زدیم؟؟؟؟؟
جایی که گنج, "جنگ" می شود
درمان, "نامرد" می شود
... قهقه , "هق هق" می شود
اما دزد همان "دزد" است
درد همان "درد"و گرگ همان "گرگ"
و در این سرزمین عشق معنایی ندارد چون برعکسش بی معنی است..................(قشع)
و میداد به جوجه هاش میخوردند
زمستان تمام شد و کلاغ مرد!
اما بچه هاش نجات پیدا کردند و گفتند:
آخی خوب شد مرد, راحت شدیم از این غذای تکراری!
این است واقعیت تلخ روزگار ما..!
دهانت را می بویند
مبادا گفته باشی دوستت می دارم
دلت را می بویند
روزگار غریبی است نازنین ...
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد ...
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را
به سوخت بار سرود و شعر
فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین ...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد ...
آنکه قصابان اند بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی است نازنین ...
و تبسم را لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد ...
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی است نازنین ...
ابلیس پیروزمست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد ...
سارا زبان ندارد
!هفت آسمان ندارد
البرز لب فرو بست
حتی دل دماوند،
آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند،
آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو،
گرز گران ندارد
روز وداع خورشید،
زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،
نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا،
نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما،
تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها،
بر کام دیگران شد
میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری،
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند،
دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی،
فریادمان بلند است
اما چه سود،
اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس،
شیر ژیان ندارد
کوآن حکیم توسی،
شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش،
ای مهرآریایی
بی نام تو،وطن نیز
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |